سردار شهید علیرضا نوری
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۶:۲۸ ب.ظ توسط مجتبی قربانی
|
آبی درون قمقمه نمانده بود، اما همین طور خونی بود که از بدنش می رفت. در
«بموی قدیمی» محاصره شده بود. داشت آخرین نفس هایش را در این دنیا می کشید.
تشنه بود. دقیقه ای قبل، خودش از معدود بچه های باقی مانده، خواسته بود که
پیکر نیمه جانش را رها کنند و به جنگ با دشمن ادامه دهند. از این لحظه به
بعد، تنها ۵ دقیقه تا شهادتش فاصله داشت.
خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....

اگه آبي كه قراره مصرفش كنيم بريزه اون هدر نرفته ماييم كه ازش بي بهره مونديم !حتي باروني كه تو كوير ميباره هدر نميره ،هست تك درختايي كه ساليانه تو كويرند ،خدا اون آب ها رو به سمت اون درخت هدايت ميكنه .